زیارلو

مطالب متنوع و جالب

زیارلو

مطالب متنوع و جالب

باران که میگیرد...

باران که میگیرد آرام می شود سوختنم ، مثل ِ تنور نانی که آرام آرام سرد می شود .. شعله ها می مانند از زبانه کشیدن های مدام در من . باران که می بارد رام می شوم ، اهلی ام می کند انگار این حادثه ، تکه های خشکیده ی جانم را که سوی شکستن راهی اند، جان ِ باز از دوباره می بخشد و راهی سمت ِ نورشان می کند باران . باران که می بارد ، زندگی کوبه اش را با ضرباهنگی آرام و مدام اما پرطنین و خوشنوا، بر تمام ِ بودن ام می کوبد.. چون گاه ِ در افتادن ِ آب در میانه ی گندم های داغ ِ تازه آرد شده و رهیده از سنگ ِ آسیاب ، بی تاب می شود جان ِ جانم گاه ِ باران .. انگار که جان ِ گندم، بی تاب ِ خمیر ِ نان شدن و یگانه گشتن با آبیست که در او افتاده ..
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد