براستی این سکوت چیست؟چرا ما برای اینکه چیزی نمیدانیم سکوت میکنیم ؟(اشاره دارد به خودم!!!!) برای آنکه به آرامش برسیم سکوت می کنیم حتی بعضی وقتها از شدت هیجان و احساسات زبان دیگر یاری انتقال حس ما نمی شود ما سکوت می کنیم و لبخند یا اشک یا بوسه را جایگزین آن می کنیم؟ براستی اگر در موسیقی سکوت و ضرب وجود نداشت چه فاجعه ای بوجود می آمد؟آیا خداوند هم سکوت می کند؟ چرا من باید بعد از نه ماه آشنایی با شفا خودم رو معرفی کنم؟اصلا سکوت خوب است یا بد ؟......
{قلب شما در سکوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت می یابد ولی گوشهایتان در حسرت و آرزویند که آوای چنین شناختی را که بر قلبهایتان فرود می آید ، بشنوند . 7}
عالم ما آدمها، عالم سکوت های سودمند است، عالم رازهای سربه مُهری که تنها اهالی دل می توانند نقاب از رخساره اش برگیرند. برای همین است که خطوط پنهانی در عالم ما ها وجود دارد که فهمیده می شوند اما دیده نمی شوند(آنچه اصل است نادیدنیست).{ فرهنگ سکوت، از جمله اموری است که انسان کمتر آن را تجربه کرده است1.} {سخن گفتن به موقع و سکوت نمودن به موقع نشانه عقل است.8}
عقل آدمی را به دره قال و قیل می افکند. در قلمرو محدود کثرت، هرچه هست سر و صداست. سکوت، از آن وادی عشق است
{نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به زبانی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز ِدل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست2}
{اگر در مورد شما بد گفتند سکوت کنید .9}
توجه کردن به راز سکوت و پی بردن به ارزش و اهمیت آن، بدون برخورداری از ظرافت اندیشه و لطافت فکر امکان پذیر نمی باشد. در بسیاری از کتاب های عارفان، سکوت جایگاه بسیار ارجمندی دارد. مولانا از عارفانی است که به آفت های زبان توجهی ژرف دارد و سکوت را امری اخلاقی می شمارد. در سکوت اخلاقی، سالک طریق در هنگامه های درنوردیدن منازل مختلف، سکوت را در مقام عمل به کار می گیرد. او یقین دارد که پُر گفتن و درازه گویی و درازه پردازی از نشانه های مسلم کم خردی است. بسیار گفتن و مکرر گفتن به سالک طریق، فرصت و فراست محاسبه خویشتن خویش را نمی دهد.
{برای کسب گنج سکوت ، بارگاه دانش ات را بزرگتر بساز .10}
در روایات آمده است که کمال العقل الصمت؛ به این معنا که وقتی عقل و خرد به کمال می رسد و آدمی به بلوغ عقلانی دست می یابد، خاموشی برمی گزیند و سکوت اختیار می کند. {یعنی هرگاه عقل کامل شود سخن هم کمتر می شود3}
{یا درست حرف بزن یا عاقلانه سکوت کن .11}
در عرفان های سرخپوستی و بودایی و شرقی و غربی نیز، این معنا وجود دارد که سالک و عارف می بایست دوره های سختی را برای کسب این مقام بکوشد و راه و روش سکوت را بیاموزد.
{سکوت، باغ خرد است. 12}
مشکل این جاست که آدمی به طور طبیعی نمی تواند خاموش باشد. هر چند که دندان به لب گزیده و خاموش به کنجی نشسته باشد، ولی در دل او غوغایی است که از بیرون او بیشتر است.
{گاهی سکوت بیش از هر استدلالی به ما کمک می کند 13}
زرتشت با حرکت از دنیای مادی به دنیای اشراق چراغی را روشن کرد که بشریت تا به امروز از آن استفاده فراوانی برده است. زرتشت عالم صغیر انسانی را مشابه عالم کبیر می شناسد و شناخت عالم کبیر را تنها از طریق عالم صغیر ممکن می داند و اساساً همه اینها مبنی بر احادیثی است «من عرف نفسه فقد عرف ربه».
{ای شده غافل ز امر من عرف
چون خزان مغرور بر مشتی علف
سیر کن در نفس خود اندیشه ساز
کارها برخود مکن دور و دراز
هرچه در آفاق موجودات هست
همچنان تمثیل آن در انفس است
عالم صغری است آن بی آن و این
عالم کبری در انفس دان یقین
چون شدی زین عالمین آگاه تو
ره بری در قدرت الله تو 4 }
{به زبان اجازه نده که قبل از اندیشه ات به راه افتد.14}
{به غیر شهد خموشی کدام شیرینی است
که از حلاوت آن لب به یکدگر چسبد 5}
مولانا مخاطبان خود را به دو دسته تقسیم می کند؛ آنان که زبان رمز می دانند و آن ها که زبان رمز نمی دانند. ویژگی دیگری که مولانا به وسیله آن زبانش را متمایز می کند، موجز کردن سخن است. زبان کلامی نزد مولانا بسیار مهم است و همانند برخی از فرقه های عرفانی، زبان کلامی مورد تردید و شک قرار نمی گیرد؛ بلکه از آن استفاده می شود. در عین حال خاموشی هم یکی از ویژگی های زبان مولاناست. مولانا خاموشی را به بحر در برابر جوی سخن تشبیه می کند.
{خاموشند و نعره ی تکرارشان می رود تا پیش تخت یارشان 18}
در عالم او خاموشی به دو قسمت تقسیم می شود؛ یکی خاموشی اخلاقی و دیگری خاموشی مضمونی. خاموشی اخلاقی بر اساس ارتباط میان گفته پرداز و گفته شنود، ایجاد می شود. اما خاموشی مضمونی را برخی از مضامین بر زبان تحمیل می کنند. برای مولانا بهترین موضوعی که خاموشی در برابر آن رساتر از گفتار است، عشق است. در برابر وسعت مضامین ناب عاشقانه نمی توان سخن گفت. عشق، آنچنان بزرگ و عظیم است که در هنگامه ورود به قلب عارف، تکلم او را از وی می گیرد و به جای آن نعمت ارزشمند و بی بدیل تکلیم را به وی ارزانی می بخشد.
{هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند.15}
سکوت قطع ارتباط نیست؛ در سکوت ارتباط تداوم پیدا می کند، اما در سطح و لایه ای دیگر است. البته می باید تمایزی ظریف میان خاموشی و سکوت قایل شد و آن این که خاموشی بخشی از سکوت است. خاموشی آن بخش کلامی و بیرونی سکوت است. چه بسیار افرادی که خاموشند ولی ساکت نیستند
همه اجزای جهان در تسبیح و تقدیس حضرت حق تعالی به سر می برند. اگرچه گاه، جهان را ساکت می پنداریم ولی همه هستی از غلغله های مستانه ای لبریز است که جز گوش حق نیوش نمی تواند زیبایی این همه ترانه عاشقانه مستمر را بشنود. برای شنیدن تسبیح جهان، می باید به سکوت، دل داد و از های و هوی اشیاء و اصنام و اغیار دل برداشت.
{دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و من خاموش 6}
{دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای ساز میکند رویاهایش را آسمان پرستاره نادیده میگیرد هر دانه برفی به اشک نریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشقهای نهان و شگفتیهای بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من 16 }
{{میزانهای سکوت در واقع زمان انتظار نیستند بلکه زمانی برای درک اهمیت صدایی که شنیده ایم، هستند.در واقع سکوت، یکی از رنگهای موجود در جعبه رنگ آهنگساز است. به کار گرفتن سکوت، بخشی از تکنیک یا فوت و فن به شمار میرود. به کار گیری سکوت برای مدت بسیار کوتاه (در حد یکی دو ضرب) یا مدت بیشتر (میزان بعد از میزان)، هر یک تاثیری متفاوت بر روی شنونده باقی میگذارند. چند ضرب سکوت، میتواند اشتیاق شنونده را نسبت به آنچه خواهد شنید افزایش دهد. به این ترتیب سکوت میتواند موجد حس انتظار و پیش بینی باشد.اگر ما این دو عامل را به عنوان تنش و رهایی در نظر بگیریم، سکوتی که پس از یک عبارت موسیقایی میآید میتواند شنونده را از تنش ایجاد شده توسط موسیقی رها سازد و از طرف دیگر میتواند با در انتظار نگه داشتن شنونده برای شنیدن عبارت بعد، خود عامل بروز تنش باشد. علاوه بر اینها، سکوت با کاستن از درهم ریختگیهای صوتی، به هر عبارت صوتی رنگ میبخشد. هنگامی که در هنگام گفتگو، طرفین مکالمه تنها به ابراز عقیده مداوم بپردازند و کلمات از دهانشان به بیرون پرتاب شود، فضایی خفه ایجاد میکند، موسیقی نیز همینطور است، در این حالت موقعیت شنونده بسیار غیر قابل تحمل میشود. دانستن این که چه زمانی و به چه مقدار از سکوت استفاده کنیم، بخشی از یک مکالمه موفق و یکی از مهمترین تواناییهای هر موسیقی دانی است.اگربا دقت بیشتر به تعدادی از قطعات موسیقی محبوب خود گوش دهید، متوجه خواهید شد که بهترین موسیقی دانان چگونه از سکوت استفاده میکنند.هنرمندان بزرگ دارای تکنیکهایی بی نقص هستند، اما تمام آنها علاوه بر آموختن چگونه نواختن، استفاده به جا از سکوت را نیز می آموزند. آهنگسازان دانا، تمام ایده های عالی خود را یک باره بر بوم نمیریزند تا تصویری بدرنگ از آن حاصل شود و تجربه شنونده به چیزی ناگوار مبدل شود. این هنرمندان میدانند چگونه به تبادل کامل و واضح ایده های خود بپردازند.سکوت را به عنوان یکی از رنگهای موسیقی بشنوید زیرا سکوت، هنگامی که به درستی به کار برده شود، یک رنگ است.
17}}
1- میشل فوکو (فیلسوف معاصر فرانسه)
2- هوشنگ ابتهاج
3- حضرت علی (ع)
4و18- مولانا
5- صائب تبریزی
6- گلستان سعدی
7و9و15- جبران خلیل جبران
8و12- سقراط
10- ارد بزرگ
11- ژرژهربرت
13- منتسکیو
14- شیلون
16- مارکوت بیگل
17- نوشته تیرانفگر
امسال هم چون سال ِ گذشته موسم ِ آمدنش فرا رسید.
فصل ِ دیده شدن اش.
و من دوباره دیدم اش،
دوباره خدا نشونم داد،
زیبا بود،
به معنای واقعی "زیبا"،
باز هم نقطه ی شروع و پایانش معلوم نبود.
باز هم "لحظه" که می گذشت کامل و کاملتر می شد،
همون جای همیشگیش بود،
همون جای همیشگی.
همون جای آشنا.
بهم گفت بنویسش،
بهش گفتم بگذار تا هست زندگیش کنم،
گفت با ما زندگیش کن، با ما سهیم اش شو،
با مایی که نمیبینمش،
از خودم پرسیدم تو دلم، تا هست زندگیش کنم؟
مگه موقع هایی که سر ِ جاش نیست کجاست؟
مگه وقتی ما نمیبینیمش جایی جز تو جای همیشگیش قرار داره؟
فقط این ماییم که قادر به دیدنش نیستیم..
یا وقت ِ دیده ی ما شدنش فرا نرسیده هنوز..
مثل ِ امروز ِ من..
جلوی شرکت تو پیاده رو واستاده بودم،
عصر ِ جمعه ی عجیب دلگیری بود..
روزها بود که ندانسته داشتم انتظاری چیزی ندانسته تر رو می کشیدم..
و حالا،
دلم می خواست جلوی یکی یکی آدمهای نا امیدی رو که با چهره های عبوث و در هم فرو رفته، بی تفاوت از جلوم رد می شدند و تو دلشون غصه هاشون رو مرور می کردند– غصه هایی شاید از جنس ِ قسطهای عقب افتاده یا .. بود - ، روبگیرم و دستشون رو بگیرم تو دستم و با دست ِ دیگه ام و با سوی انگشتم نشونشون بدم سوی جای همیشگیش رو..
ازشون بخوام وبهشون بگم به پاتون می افتم وایستید،
التماستون می کنم سرتون رو بلند کنید..
التماستون می کنم فقط نگاه کنید..
لحظه ای " درنگ " کنید..
بخصوص بچه هایی که همراه ِ پدر یا مادرشون از جلوم رد می شدند،
بخصوص اون دختر بچه ی 4،5 ساله ای که دست ِ پدرش رو گرفته بود و عینک به چشم داشت و دامن ِ قرمزی به تن و هی شیرین زبونی می کرد و هی غر می زد..
و او..
دلم آتیش گرفت وقتی بهم گفت که هیچوقت رنگین کمون ِ واقعی ندبده..
اما من،
دومین بار بود که میدیدمش،
یعنی درک اش می کردم.
بهش گفتم بچه هم بودم رنگین کمونای زیادی دیدم به گمانم،
ازم پرسید که از کجا معلوم اون رنگین کمونای دنیای کودکی از رنگین کمونای توی کتاب نقاشی ها و داستانها نبودن؟
یا رنگین کمونای توی کارتون های زمان ِ کودکی..
نمیدونستم چی جوابش رو بدم،نمیدونستم..
اما این بار،
تمام ِ احساس هایی که در لحظه درمن جان می گرفت واقعی بود و جاری..
نه کتاب ِ داستان و نقاشی در کار بود و نه کارتونی..
تنها زیبایی و " امید " بود که از قوس ِ زیبای کمان ِ رنگین ِ آسمانها می تراوید.
تجلی عینی و واقعی از واژه ی " امید " و " زیبایی " و بس..
راهی که به مقصدی نمی انجامید جز " نور "
کثرتی از انوار که در نهایت ِ یگانگی پرتوی از نوری یگانه بیش نبود.
داشتم به این فکر می کردم- وقتی که قوس ِ زیباش داشت کامل می شد -
به منظره ای دیگر که از دیدنش سیری نداشتم..
و بارها و بارها عطش ِ فروکش ناپذیر ِ چشم دوختن به آن چشم انداز ِ زیبا تاکید وسفارشم شده بود و خودم هم به درک و باورش رسیده بودم،
چشم دوختن ِ به این اتفاق ِ از جنس ِ نور،
"کعبه" را به نظاره نشستن را در برابر ِ دیدگان ِ بیقرار و بی تابم متجلی می ساخت
و تداعی ام می کرد.
ای خدای ِ نزدیکتر از رگ ِ گردن به من..
تنها از تو " لیاقت " و توان ِ شکر ِ داده های بی انتهایت را می طلبم..
چشم ام می گشایی..
روحم به پرواز در می آوری..
در لحظه مسافرم می کنی و میبری و بازم می آوری..
دستم می گیری و در لحظه در عرشت به ضیافتم فرا می خوانی..
دم بر نمی آورم..
خود را رها می کنم.
وقتی " تو" هستی،
وقتی " دوست " هست،
" واژه " هست،
" برادر" هست،
" امید " هست،
" رنگ " هست،
" آسمان" هست،
" زندگی " هست،
" عشق " هست،
و " ایمان " هست و " تو " هستی و " تو " هستی و " تو " هستی..
مرا به نام فرا خوانده ای وقتی..
چگونه بمانم؟!
چگونه بنالم؟!
چگونه به ناتمام ام رضا دهم؟!
چگونه راضی شوم به اینگونه بودنی..
مرا جز عرصه ی عرش ِ کبریایی ات راضی ام نمی کند..
من جز به کمتر از " تو " راضی نمی شود روح ِ عاصی و جان ِ بی قرار و جدا افتاده ام..
مرا راه می دهی،
مرا راه می دهی و راه را نشانم می دهی..
چگونه بمانم؟!
چگونه نیایم؟!
چگونه بودنم را به کمترین هایی که از آن ِ من نیست و وصله ی ناجور ِ نافرمی بیش نیست بیالایم؟
چگونه شکوه کنم!
کم بیاورم!
نا امید باشم!
خسته باشم!
اینهمه ای که بخشیده ای و نمی بینم و نمیدانم و هنوز به درکش نرسیده ام تا کجا هایم کافیست ومی آوردم و من بی خبر ِ آنم..
مرا ببخش..
هیچ آبی را یارای فرو نشاندن ِ این آتشی که در من نهاده ای نیست که نیست..
و هیچ یاسی را توان و یارای در افتادن با امیدی که در دلم نشانده ای..
و از آدمها زیاد بد عهدی دیده ام و تنها تویی که درتحقق ِ وعده های راستین و نورانی ات هیچ خللی وارد نیست و وفای عهدت بر من عیان است و جان ِ جانم بی قرار ِ لایق ِ وفای عهد ِ چون تویی بودن و تو را به تمام زندگی کردن..
تا همیشه یی که هستی هم که بنویسم پایانی ندارد " حرف " هایم با " تو "
به نام ِ نامی ِ امید ِ رهایی از تاریکی هایم،
به نام ِ نامی ِ " نور " ات سکوت می کنم،
و در دل به هزار آوای خاموش می خوانمت..
-------------------------
چه بگویم که غم از دل،
برود چون تو بیایی..
پ.ن : چقدر گرفت دلم هنگامی که پرنیان توی قسمتی از پست ِ خیالش نوشته بود:
"وقتی توی یه شهر شلوغ و پر از دود و خستگی زندگی میکنی دیدن بارون یا یه تیکه ابر زیبا از بالای آجرهای دیوار ، یا یه دونه ستاره کوچولو که نمی دونم چه جوری توی این همه دود و دم هنوز جلوه گری میکنه ، غنیمته.. "
بالاخره و بعد از مدتها بحث و جدل، با رانندگی زنان در عربستان موافقت شد.
به گزارش «فردا» و به نقل از القبس، مجلس شورای عربستان با رعایت شرایط خاصی به زنان عربستانی این اجازه را داده است که این
شرایط عبارتند از:
الف: شرائط عمومی
-۱ زن راننده حداقل 30 سال سن داشته باشد
-2 ولی زن(شوهر یا پدرش)با رانندگی او رسما موافقت کنند
-3 گرفتن گواهینامه از مرکز آموزش رانندگی مخصوص زنان
-4 لباس زن راننده باید بدون هیچگونه زینت باشد
-5 اجازه رانندگی زنان فقط شامل نواحی داخل شهر است و در بیرون شهر و حتی روستا ها و حومه شهر اعتبار ندارد مگر اینکه یکی از محارم همراه او باشد
-6زنان تنها از روز شنبه تا چهارشنبه، و از ساعت 7 صبح تا 8 شب اجازه رانندگی دارند. روزهای پنج شنبه و جمعه از ساعت 12 ظهر تا 8 شب
-7 زن راننده حتما باید همراه خود تلفن داشته باشد تا در مواقع ضروری استفاده کند
-8 تماس با مرکز رانندگی زنان هنگام بروز هرگونه مشکل مزاحمت یا خرابی اتومبیل
-9 پرداخت مبلغ مشخصی به مرکز رانندگی زنان جهت هزینه نعمیرات و گواهینامه
ب:دستورالعملهای اجرایی مسولان
-1 ایجاد بخش راهنمایی و رانندگی زنان ویژه رسیدگی به مزاحمتها و تعدی به رانندگان زن و پاسخ به تماسها
-2 ایجاد یک خط تلفن رایگان برای تماسهای مربوط
-3 ایجاد مراکزی در داخل هر شهر برای بخش رانندگی زنان و با نظارت مقامات دینی
-4 تاسیس شرکتهای متخصص برای خدمات مربوط وفرهنگ سازی برای زنان راننده
-5 تمدید سالانه گواهینامه زنان و اخذ مبلغ معین برای هر سال
-6ماموران راهنمایی و رانندگی مطلقا حق صحبت با رانندگان زن را ندارند و در صورت بروز تخلف باید با مرکز رانندگی زنان تماس بگیرند تا آنها با راننده زن صحبت و احیانا برخورد کنند
-7 برخورد شدید و تعقیب قانونی کسانی که این قوانین را جدی نگیرند.چرا که تمسخر این قوانین شوخی با امنیت نظام وهتک حرمت نوامیس است.
ج:جرائم متخلفان
الف:عمومی:
-1 کسانیکه به هر دلیل با راننده زن صحبت کنند به حبس حداقل یک ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد
-2کسانی که سعی در تحریک زنان راننده و اذیت کردن آنها در هنگام رانندگی از قبیل خارج کردن از جاده و.. نمایند به حبس حداقل 12 ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد.
-3 کسی که راه را بر رانندگان زن ببند به حبس به مدت یک روز همراه با چریمه مالی محکوم خواهند شد.
ب:جرائم راننده:
در صورت انجام هرگونه عمل مخالف با آداب وسنن و شرع از سوی رانندگان زن
-1بار اول گواهینامه به مدت 6 ماه توقیف می شود و جریمه بین 500 تا 1000 ریال محکوم می گردد.و همچنین تعهدی مبنی بر عدم تکرار از او اخذ خواهد شد
-2اطلاع رسمی به ولی زن از طریق هیات امر به معروف و نهی از منکر
بر اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:
۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.
۳- تغذیهی مناسب. _____________ ۴- ورزش.
جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همهی چهار مورد بالا را رعایت میکردند.
اکثر مردم وقتی وارد زندگی بزرگسالی میشوند به دلیل مشغله های مختلف دچار عادت های بد و ناسالم میشوند. همهی ما بار ها و بارها مقالاتی مثل همین را خواندهایم و تصمیم گرفتهایم آنها را عملی کنیم ولی نکردهایم.
ولی اگر هرگز شروع نکنیم مطمئن باشید ضرر بزرگی خواهیم کرد و بعد ها افسوس خواهیم خورد. چون زمان و سلامتی و جوانی دیگر هرگز باز نخواهند گشت.
آیا عاقلانه تر نیست با کمی غلبه بر احساس تنبلی چندین سال زندگی شادتر و سالمتری برای خود بسازیم؟
در زیر ۴۰ کار مفید برای سلامتی آورده شده که انجام دادن آنها حداکثر ده دقیقه طول خواهند کشید ، فکر میکنم برای شروع یک زندگی سالم خوب باشد:
۱- مسواک بزنید.
۲- ۱۵ تا بشین پاشو بروید.
۳- صاف بنشینید.
۴- یک سیب بخورید.
۵- سرخط های مربوط به سلامتی روزنامه ها را بخوانید.
۶- بایستید و کمی به بدنتان کش و قوس بدهید.
۷- ۱۰ بار وزن را از طرفین روی یکی از پاهایتان بیاندازید.
۸- یک لیوان آب بنوشید.
۹- لبخند بزنید.
۱۰- یک نقل قول خوب و روحیه بخش توییت کنید.
۱۱- یک نفس عمیق بکشید.
۱۲- ده دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید.
۱۳- کمربندتان را ببندید.
۱۴- دست هایتان را بشویید.
۱۵- به مادرتان تلفن کنید.
۱۶- یک دستور غذای خوب و سالم را به دوستانتان بدهید.
۱۷- خودکاری که نمینویسد را دور بیاندازید.
۱۸- هنگام آگهی های بازرگانی تلویزیون ۱۰ تا شنا بروید.
۱۹- کمی فلفل به سالادتان اضافه کنید.
۲۰- کنترل تلویزیون را کمی دور بگذارید تا برای عوض کردن کانال بلند شوید.
۲۱- پنجرهای را باز کنید.
۲۲- نظری در یک وبلاگ بنویسید.
۲۳- فرزندانتان را بغل کنید.
۲۴- کمی کرم مرطوب کننده و ویتامینه به دستانتان بزنید.
۲۵- از کسی که لیاقتش را دارد تشکر کنید.
۲۶- لباس هایتان را برای فردا آماده کنید.
۲۷- یک بار به جای چای قهوه بنوشید.
۲۸- کلید هایتان را یک جای مشخص قرار دهید.
۲۹- نامه یا ایمیلی دوستانه برای یکی از دوستانتان بفرستید.
۳۰- به یک موسیقی آرامش بخش گوش دهید و ذهنتان را آزاد کنید.
۳۱- ۱۰ دقیقه استراحت کنید.
۳۲- میز کار و صفحهی نمایشگرتان را تمیز کنید.
۳۳- پنج دقیقه Free Rice بازی کنید.
۳۳- کمی آجیل بخورید.
۳۴- یکی از دوستان خوبتان را برای یک شام سالم دعوت کنید.
۳۵- یک خوردنی برای فقیری تهیه کنید و به او بدهید.
۳۶- چشمانتان را ببندید و فکر کنید چه چیزهای خوبی در زندگی دارید.
۳۷- این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
۳۸- دست و صورتتان را بشویید و ۳ دقیقه از پنجره به دوردست نگاه کنید. (برای چشم مفید است.)
۳۹- برای پرنده ها دانه بریزید.
۴۰- یکی از کار های بالا را همین حالا انجام دهید!
کار های بالا هر کدام به نحوی مفید هستند و باعث سلامتی جسمی ، اجتماعی ، روانی و… میشوند. انجام دادن هر کدام از آنها حداکثر ۱۰ دقیقه طول خواهد کشید. پس تنبلی را کنار بگذارید و همین الان چند تا را انتخاب کرده و انجام دهید مثلآ ابتدا لبخند بزنید سپس یک لیوان آب بنوشید سپس یک سیب را در حالی که از پنجره به بیرون نگاه میکنید بخورید.
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو